امروز نهتنها یوونتوس به نوعی انسداد رسیده بلکه تصویر باشگاه نیز به شدت آسیب خورده است. اکنون نه زمانِ تجویز اکسیرهای جادوییِ موقت است و نه زمان مخالفت با ایدهها و صداهای مخالف. اگر همهی راهها بسته است، راه انقلاب اما همواره باز است...
باز هم Andrea Bosco و باز هم یادداشتی صریح و تأملبرانگیز از این نویسنده، روزنامهنگار، برنامهساز تلویزیونی و ورزشینویسِ با سابقه. او به تازگی در ستون معروفِ «Sottobosco» یادداشتی به رشته تحریر درآورده و در آن عواقب بازگشتِ بیاستراتژی و از سرِ استیصال به گزینه آنتونیو کونته را تحلیل کرده است. با هم بخشهایی از این نوشتهی مسئولانه را میخوانیم:
حفرهی بودجه یوونتوس 245 میلیون یورو تخمین زده شده؛ با اضافه شدن ضررهای سنوات گذشته، دورنمای اقتصادی یوونتوس حتی نگران کنندهتر نیز خواهد شد. پرسشِ اساسی اینجاست که چگونه باید از این بحران خارج شد؟ پاسخ اما چندان دشوار و پیچیده نیست: تلاش بیشتر با اندکی تقویتِ تواضع و حرکت در مسیر هواداران، رسانهها با چاشنیِ صبوری تا نزدیک شدن به کاخ آرزوهـــا.
بیتوجهیها و اقدامات متناسبِ فراوانی در بحرانی که امروز یوونتوس با آن درگیر شده دخیل بوده است. پروژهای شکستخورده و ابتر که حتی با سه مربی مختلف نیز همچنان لکنتدار پیش میرود. در ملغمهای که عمدتاً بازی با اسامی در آن جریان داشته و نیازهای اساسی و واقعی همواره به حاشیه رانده شده،، نباید تعجب کرد که مردی مغرور به نام مکس الگری، یکهتازِ شکستخوردهی آن باشد؛ گزینهای که برای توجیه ناکامیهایش بهانههای رنگارنگی از جمله مصدومیتها میآورد، در حالیکه اساساً ایدهای فوتبالی در شیوه نگرش تاکتیکی او در زمین به چشم نمیخورد. وقتی بازیکنان در زمین بیهدف گام بر میدارند این نه تقصیر فقدانهاست و نه تقدیر و سرنوشت در آن دخالتی داشتهاند؛ از قضا یکی از مقصران اصلی خود شما هستید جناب الگــــری... !
یووه میتواند به داوریها معترض باشد اما بد نیست کمی هم دامنهی توجهاتش را از این اعتراضات و شکوهها به مدیریت شکننده خود معطوف کند. در تورین کسی با ماکیاولیسم موافق نیست؛ اقتدار تنها با موفقیت حاصل میشود نه دنکیشوتمآبانه اندیشیدن و رفتار کردن. با خریدهای این فصل نیز ضدیت و مخالفت معناداری دیده نمیشود اما وقتی برخی از اظهارات، آشکارا نشان میدهد که در موضوعات، نقایص و استراتژیها هیجگونه تسلط قابلاتکایی وجود ندارد. این دقیقاً همان چهرهی ترسناکِ «خطر» است که از پشت مخفیگاهها بیرون آمده و به همه چشمک میزند.
در این موقعیتِ خطیر آیا میتوان تمام امیدها را به الگری و نجات تیم به دستان او گره زد؟ احتمالاً خیلیها پاسخشان منفی باشد اما اجازه بدهید من جوابی متفاوت بدهم: بهتر است این فرصت همچنان به او داده شود. این رخصت البته بیش از همه به تصمیم جان الکان دارندهی اکثریت سهامها (!) مرتبط است؛ تنها کسی که تاکنون از تیزیِ انتقادات معاف بوده است؛ همان که هرگز انیلی را از تلاشِ بیحاصل در قمارِ سوپر لیگ منع نکرد؛ همان که بدون داشتن استراتژی رخت جنگ بر تن خویشاوند خویش کرده است. (رئیس پاریسنژرمن که اکنون جایگزین اندرها انیلی در ECA شده صراحتاً از عدم تحقق رویای سوپرلیگ سخن گفته و این یعنی ضربتی پس از ضربهای دیگر در استراتژیهای کلان رئیسی که بنیانهای هدفگذاریهایش مدتهاست در حال تزلزل است.)
بگذارید به پرسش قبلی و پاسخ متفاوتی که به آن دادم بازگردیم. وقتی از اعطای فرصت دوباره به الگری سخن میگویم ابداً در مسیر هواخواهی و باور داشتن به او حرکت نمیکنم. بیشتر نگران استمرار تصمیمگیریها نابخردانه مدیران و مالکان هستم؛ مخصوصاً وقتی نامهایی چون کونته را به عنوان بدیل و جایگزین میشنوم.
نام آنتونیو کونته تداعیگر نور امید بر فراز یوونتوس قلمداد میشود اما این رویاپردازی صرفاً احساسی با سناریویی آشنا و الیته تکراری ملاحظات مهمی دارد که بیتوجهی به آن نتیجهای همردیف با پرژوه بازگشت ماسیمیلیانو الگری را در پی خواهد داشت.
کونتهای که از مسیر لندن به تورین بازمیگردد قطعاً با آن کونتهای که قرار بود میراث جیجی دلنری به او سپرده شود فرق دارد؛ آن کونته هنوز سه اسکودتو با یووه کسب نکرده بود و اساساً کسی چنین توقعی نیز او نداشت؛ کونتهی امروز با آن کونتهی دیروز که با آتزوری روزهایی نسبتاً خوب را سپری کرده تفاوت دارد؛ کونتهی آن روزها هنوز لیگ برتر نبرده بود و هنوز به عنوان رهبر ارکسترِ نراتزوری با اینتر فاتح سری A نشده بود. انقلاب آن روزهای یوونتوس با کاتالیزورگریِ کونته قرار نیست تا ابد نسخه شفابخش بحرانها باشد. هر بحران مختصاتِ خاصِ خود و هر نجاتدهنده شرایط خاص خودش را دارد.
پس از کونته، یوونتوس با الگری دریافت که بنیانهای یک تیم بپاخواسته چگونه میتواند بیشتر از پیش تغییر کند. اکنون برای دوران پسا الگری (و حتی ساری و پیرلو) باید یک آیندهپژوهی متقن و هدفمند ترتیب داد. برای یوونتوس بازگشتِ دوباره به گذشته و دست به دامان مردی که هرگز شبیه دیروزهایش نیست شدن، آنهم با آرزوهای مجروح شدهی هواداران و مطالباتی که زمین تا آسمان نسبت به آن روزها فرق کرده، مواجههای مدبرانه نیست. وقت آن فرا رسیده که بپذیریم که زمان بازگشت به کونتهها، الگریها، لیپیها و امثالهم به پایان رسیده است؛ آیینِ ذبحِ نوستالژیها را تمام کنید؛ شاید اینبار وقت آن رسیده باشد که تصمیمی بزرگتر و رویکردی متفاوت اتخاذ کنیم.
خواسته قلبی نگارنده هم مثل بسیاری از طرفداران خروج الگری از هدایت یوونتوس است. ایدهی رویایی من به خدمت گرفتن مربیای است که جسارت و قدرت شروع دوباره را داشته باشد؛ توانایی کار با جوانان را داشته باشد و پشتیبانیِ صبورانه مدیران و مالکان را پشت خود حس کند. اما افسوس که این خیالِ دلانگیز با تمام بلندپروازیهایش، دستکم با نگرشی که امروز در ذهن کلیت یوونتوس نهادینه شده، ناممکن و تحققناپذیر جلوه میکند.